سلامبعد مدتها اومدم . حال و حوصله ندارم . نمیدونم اتفاق افتاده واستون یا نه ولی......خاطرات گذشته رو یادم نمیادامشب خیلییییی فکر کردم ولی انگار فراموشی گرفتم ولی همچنان.. دوستش دارم . از حالم بگم براتون که فقط نفس میکشم . ۳ هفته پیش زد و بدنم کبود شد و دماغم شکست . رفتم دکتر دماغمو جا بندازه گفت عمل و اگر سرپایی باشه باید بی حس بشه . ۴ تا دکتر رفتم همه همینو گفتن ولی پنجمی یهو بدون بی حسی داخل مطب جا انداخت . انقدر حال روح و جسمم بد بود که دردش نفهمیدم فقط چشمام سیاهی رفت . فقط سر شدن کل اجزای صورتمو میدونستم . هر کی پرسید گفتم پام گیر کرد به جارو برقیجالبه همه باور کردن دروغمو خیلییی راحت . هیجکس نمیدونه چی داره سرم میاد .اگر اون بود میگف حقته عرضه نداشتی و... ولی منم اینو میدونم ولی الان حال خودمم ندارم . تو بی حس ترین حال ممکنم . میگذره این روزام . روز منم میرسه فقط امیدوارم با روز مرگم یکی نشه وضعیت فعلی...
ما را در سایت وضعیت فعلی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : arosefarvardin بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 21:42